آیا تورم قرن شانزدهم تکرار می‌شود؟

آیا تورم قرن شانزدهم تکرار می‌شود؟

در زمان هنری هشتم به نظر می‌رسید که انگلستان در حال فروپاشی است. گدایان این دوره به طور چشمگیری افزایش یافتند و امنیت نیز کاهش یافته بود. کافی بود روی خود را برگردانید تا به خاطر قرصی نان، گلوی خود را از دست بدهید. ارزش پول ملی روز به روز کمتر میشد و اخلاقیات نیز به موازات آن نابود شد. مرگ و میر تا حدی افزایش یافت که مراسم تدفین به فرصتی برای سورچرانها تبدیل شد تا دمی بیشتر زنده بمانند.

تورم اروپای غربی قرن‌های سیزدهم تا شانزدهم مشابه ژاپن امروزی بود. در آن زمان، سبد کالای مصرفی خانوار بین سالهای 1275 تا 1500کاملا ثابت مانده بود. اما شرایط به یکباره تغییر کرد و تورم افسارگسیخته، ژاپن دوران را به زیمباوه مبدل ساخت. طی 50 سال میانگین قیمت‌ها دو برابر شد و در کشورهای ایتالیا، هلند و فرانسه نرخ تورم از 4 درصد عبور کرد. روسیه هم در دهه 1530 میلادی با این موج تورمی مواجه شد. نرخ تورم جهانی هم تا پایان قرن 16 میلادی به 3 درصد رسیده بود. شاید این نرخ‌ها در دنیای امروزی زیاد به نظر نرسد اما با در نظر گرفتن ثبات دستمزدهای اسمی دوره ماقبل سرمایه‌داری، به عمق بحران پی خواهیم برد.

جهش تورمی مدت‌ها ادامه داشت. برخی از کشورها بیشتر از سایرین تحت فشار بودند اما تورم هلند از همه بدتر بود. دقیقا مشابه شرایط امروزی، در آن زمان کارشناسان درباره علل ایجاد تورم اتفاق نظر نداشتند. این بحث در هیچ کجا به اندازه فرانسه در دهه 1560 و 1570 میلادی داغ نبود. در آن دوران ژان چرویر که نقش لری سامرز (وزیر سابق خزانه‌داری آمریکا) را ایفا می‌کرد معتقد بود ریشه تورم افزایش بی رویه مخارج است. ژان بودِن هم که نقش پاول کروگمن (اقتصاددان معاصر) آن دوران را داشت، شوک‌های غیرمنتظره اقتصادی را مقصر اصلی تورم می‌دانست.

در حقیقت هر دو این اقتصاددانان حق داشتند. افزایش تقاضا و در نتیجه رشد مخارج نقش مهمی در تورم داشتند. بعد از طاعون سیاه جمعیت به سرعت افزایش یافت و افراد زیادی به شهرها مهاجرت کردند. جمعیت کشاورزان که تولیدکننده محصولات غذایی بودند کاهش یافت و در عوض تقاضا برای مواد غذایی در شهرها بیشتر شد. و برخی پادشاهان با دستکاری نرخ ارز اقتصاد را به باد دادند.

هنری هشتم سیاست‌هایی را در پیش گرفت که به عنوان «تحقیر بزرگ» از آن یاد می‌شود. وی سکه‌های طلا را جمع آوری و ذوب می‌کرد و با افزودن فلزات بی ارزش سکه‌های ناخالص بیشتری را ضرب می‌کرد و این یعنی خلق نقدینگی. با این روش در برخی از سال‌ها هنری هشتم حدود 2 درصد از تولید ناخالص داخلی را تامین کرد. این پول‌های اضافی صرف جنگ‌ها و ساختن کاخ‌ها می‌شد. به موجب این تصمیمات، تقاضای اسمی رشد کرد و تجار تصمیم به افزایش قیمت‌ها گرفتند. تنها پادشاهان انگلیسی چنین تصمیماتی را اتخاذ نکردند. اسکاتلند، بلژیک و لوکزامبورگ هم در تصمیماتی مشابه نرخ ارزشان را به طور چشمگیری کاهش دادند و به تعبیری از ارزش پول ملی کاستند.

اما اجرای این سیاست به تنهایی نمی‌توانست موجب تورم افسار گسیخته شود. همانطور که فرانسه در بین سال‌های 1285 تا 1490 بارها ارزش سکه‌های نقره را کاهش داده بود و تورمی رخ نداده بود. و از طرفی در قرن 16 میلادی بسیاری از کشورها مانند اسپانیا این سیاست را کنار گذاشتند اما همچنان درگیر تورم بودند. بنابراین در این زمینه باید از ژان بودِن پیروی کرد و در شوک‌های طرف عرضه اقتصاد اروپا به دنبال ریشه‌های تورم گشت.

در حدود سال 1545 مردم ذخایر عظیمی از نقره را در بولیوی کشف کردند. در پی آن پوتوسی که در مرکز این صنعت پر سود بود به پنجمین شهر بزرگ جهان مسحیت، از نظر جمعیت، تبدیل شد. در یک چهارم ابتدایی قرن 16 میلادی نزدیک به 10 تُن نقره به سواحل اروپا رسید. و تا پایان سال 1575 ، مقدار 173 تن نقره وارد اروپا شد. اکثر این نقره‌ها ابتدا وارد اسپانیا می‌شد که موجب تورم در این کشور شده بود. به مرور زمان این تورم به سایر نقاط اروپا سرایت کرد و تا روسیه نیز پیشروی کرد.

تورم امروز که تنها یک سال از آن گذشته است پیامدهای سیاسی و اجتماعی زیادی را به همراه داشته. با کاهش دستمزدهای حقیقی اعتماد مصرف‌کنندگان به پایین‌ترین حد خود رسیده که موجب افزایش اعتراضات و منفور شدن سیاست مداران شده است.  با این حال اتفاقات اخیر در برابر اتفاقات قرن 16 میلادی چیزی نیست. در قرن شانزدهم دستمزدهای حقیقی دائما در حال کاهش بود و قدرت خرید مردم تا قرن‌ها افزایش پیدا نکرد. عواقب این شرایط از فقر و گدایی فراتر رفته بود و سیاست و جامعه اروپا را در مرز فروپاشی قرار داده بود. نخبگان (جامعه الیت)  ناراضی تا حدودی مسئول این هرج و مرج بودند. آن‌ها بیشتر از همه به درآمدهای ثابتی مثل دریافت اجاره وابسته بودن و مثل تجار نمی‌توانستند نرخ‌هایشان را افزایش دهند. به همین خاطر طبقات متوسط جامعه در حال تصاحب جایگاه جامعه الیت بودند که نارضایتی آن‌ها را در پی داشت.

بی قانونی و هرج و مرج

در آن دوران دولت‌ها بیش از همه متضرر شدند. قرن‌ها تورم نزدیک به صفر نحوه ساختار امور مالی دولت را شکل داده بود. پادشاهان اغلب زمین‌ها را با قیمت ثابت، به مدت 99 سال اجاره میکردند و عوارض گمرکی با قیمت‌های اسمی انجام می‌شدند. به همین خاطر با آغاز موج‌های تورمی درآمدهای مالیاتی ثابت ماند و دولت‌ها با چالش‌های جدیدی مواجه شدند و قدرت خرید خود را از دست دادند. در طرف مقابل مخارج دولت که تابع قیمت‌های بازار بود به شدت افزایش یافته بود و دولت‌ها ناتوان در تامین هزینه‌ها بودند.

بنابراین به مرور زمان تورم باعث بحران بدهی دولت های ضعیف‌تر شد. دولت‌ها هر آنچه در توان داشتند برای افزایش درآمد انجام دادند. هنری هشتم نیز مجبور به فروش بخشی از دارایی‌های حکومتی شد. استقراض به طور چشمگیری افزایش یافت و به موجب آن نرخ بهره صعود کرد. نکول بدهی نیز بر خلاف ادوار گذشته چند برابر شد.

در نهایت تورم بزرگ به پایان رسید. نرخ رشد جمعیت کاهش یافت و به دنبال آن، تقاضا برای کالا و خدمات کم شد. پادشاهان کنترل سیاست‌های پولی و مالی را در دست گرفتند و متعهد شدند کمتر از گذشته از ارزش پول ملی بکاهند و بدهی‌هایشان را نکول کنند. همچنین جریان ورودی فلزات گران بها از آمریکا کم شد.

با این حال، درس‌های قرن 16 میلادی برای ما روشن است. صرف نظر از علت ایجاد تورم، جوامعی که اجازه می‌دهند تورم افزایش یابد، باید انتظار کاهش کیفیت زندگی‌شان را داشته باشند.

منبع: Economist

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *