چرا دولت قرض میگیرد؟
رابرت مورفي
فیلم مستند تازه منتشرشدهای به نام «یافتن پول (Finding the Money) »، نگاهی همدلانه با نظریه پولی مدرن (MMT) دارد. من در جای دیگری نقدی مفصل بر محتوای این مستند ارائه کردهام؛ اما در این نوشته میخواهم روی یک کلیپ وایرالشده از فیلم تمرکز کنم؛ کلیپی که در آن، مشاور ارشد اقتصادی جو بایدن دستپاچه میشود و نمیتواند به یک سوال ساده پاسخ دهد.
بهطور مشخص، از رئیس شورای مشاوران اقتصادی، جرد برنستین، پرسیده میشود که چرا دولت فدرال آمریکا دلار قرض میگیرد؛ درحالیکه به هر حال، میتواند هر وقت که خواست دلار چاپ کند. پاسخ او به این سوال، تلاشی خندهدار و ناموفق است.
در این نوشته، پاسخی بهتر از آنچه برنستین ارائه داد، خواهم داد. سپس در پایان نشان میدهم که به طرز طعنهآمیزی، حتی مبلغان نظریه پولی مدرن- از جمله رندال ری، که یکی از نظریهپردازان اصلی معرفیشده در مستند بود- نیز درک درستی از موضوع ندارند.
دولتی که میتواند مالیات وضع کند، چرا پول قرض میگیرد؟
در مستند، سوال اساسی این بود که چرا دولتی که «حاکمیت پولی» دارد (مثل ایالات متحده، بریتانیا یا ژاپن در دنیای امروز) و میتواند هر وقت بخواهد پول چاپ کند، اصلا نیاز دارد که پول قرض بگیرد؟ چرا مثلا دولت آمریکا باید دلار، دولت بریتانیا پوند، یا دولت ژاپن ین قرض بگیرند؟
اما قبل از پرداختن به این سوال، بیایید سوال مرتبطی را بررسی کنیم: درحالیکه یک دولت قدرتمند میتواند بهسادگی از مردمش مالیات بگیرد، چرا اصلا پول قرض میگیرد؟ برای مثال، فرض کنید دولت آمریکا میخواهد یک تریلیون دلار اضافه برای خرید سلاح و تجهیزات دیگر برای جنگ با روسیه جمعآوری کند. چرا خزانهداری بهجای آنکه مستقیما مالیات جدیدی اعمال کند تا بخشی از این هزینه را پوشش دهد، اوراق قرضه منتشر میکند؟
اقتصاددان اتریشی، لودویگ فن میزس، این منطق را خیلی زود، در سال 1918، و در گزارشی درباره تجربه اتریش-مجارستان در جنگ جهانی اول در وین، توضیح داد. (جزئیات این موضوع و نقدی ظریف بر دیدگاه میزس را در مقالهای دیگر آوردهام.) میزس ابتدا اشاره میکند که منابع واقعی (نه پول کاغذی) برای جنگ -مثل آهن، فولاد، لاستیک، شیشه، سوخت، نیروی انسانی و غیره- باید از حال حاضر تامین شود. دولت نمیتواند با ماشین زمان کالاها را از آینده بیاورد تا در جنگ امروز مصرف کند. هر خودرویی که به جبهه فرستاده شود، یعنی یک خودرو کمتر برای استفاده غیرنظامی در حال حاضر. اما میزس توضیح میدهد که گرچه بار واقعی جنگ در حال حاضر توسط نسل حاضر تحمل میشود، ولی سیاست مالی دولت نقش مهمی در تعیین سهم اینبار بر دوش افراد مختلف دارد.
اگر بخواهیم این موضوع را در شرایط امروز آمریکا بازگو کنیم، میتوانیم اینطور بگوییم: اگر دولت آمریکا تصمیم بگیرد آن یک تریلیون دلار را از طریق وضع مالیات از 100میلیون نفر از افراد با درآمد بالا تامین کند، بهطور میانگین هر فرد باید 10هزار دلار مالیات جدید بپردازد. خیلی از مردم چنین مبلغی را در حساب خود ندارند تا بلافاصله به اداره مالیات بدهند. بنابراین باید برای پرداخت آن وام بگیرند. همچنین، صاحبان داراییهایی مثل کارخانه یا زمینهای کشاورزی ممکن است بخواهند داراییشان را بفروشند یا بهعنوان وثیقه برای دریافت وام استفاده کنند. در این حالت، قرض گرفتن برای پرداخت مالیات 10هزار دلاری برای بسیاری از خانوادهها منطقیتر از کاهش شدید سطح زندگیشان است. آنها ممکن است بخشی از مالیات را از درآمد جاری بدهند و باقی را با وام گرفتن به آینده موکول کنند.
بنابراین، حتی اگر جامعه بهصورت کلی «هزینه جنگ» را با منابع واقعی پرداخت کند، در سطح مالی، این صاحبان داراییهای نقدی هستند که در عمل هزینه را میپردازند و بقیه افراد آن را به آینده موکول میکنند.
میزس نتیجه میگیرد که اگر خود دولت اوراق قرضه منتشر کند، میتواند همان نتیجه را با اصطکاک کمتر بهدست آورد. منابع واقعی همچنان از حال گرفته میشوند و سرمایهداران نقد همچنان هزینه را میپردازند؛ اما اینبار مستقیما به دولت وام میدهند، نه به خانوادهها.
نکته کلیدی -که در مقالهای دیگر دقیقتر توضیح دادهام- این است: اگر دولت یکتریلیون دلار را مستقیما با مالیات جمع کند، مردم از نظر مالی یکتریلیون دلار فقیرتر میشوند. اما اگر تنها 100میلیارد دلار از طریق مالیات و 900میلیارد دلار با فروش اوراق قرضه تامین شود، مردم تنها 100میلیارد دلار فقیرتر میشوند. آنهایی که 900میلیارد دلار پرداخت کردند، در عوض اوراقی در اختیار دارند که ارزش بازار فعلی آنها همان 900میلیارد دلار است. با این روش، دولت میتواند هزینه جنگ را طی 10سال پخش کند. هر سال 100میلیارد دلار مالیات وضع میشود و بدهی دولت بهتدریج کاهش مییابد تا بعد از 10سال به حالت عادی بازگردد. (برای سادهتر شدن محاسبات، هزینههای بهره نادیده گرفته شده است.)
به این صورت نگاه کنید: مالیات اجباری است، اما قرض دادن به دولت داوطلبانه است. مردم تنها در صورتی اوراق قرضه میخرند که سود آنها و ریسک نکول، برایشان توجیهپذیر باشد. این همان دلیلی است که هزینهکرد دولت از طریق کسری بودجه (قرض گرفتن) نسبت به تامین هزینهها صرفا با مالیات، از نظر سیاسی مقبولتر و از نظر روانی درد کمتری برای مردم دارد.
همانطور که برای یک زوج جوان منطقی است که برای خرید خانه از بازنشستهها پول قرض بگیرند، برای دولت نیز منطقی است که از سرمایهداران دارای وجه نقد وام بگیرد تا هزینهای غیرمعمول را در طول زمان پخش کند. بازار اوراق قرضه به هماهنگی بهتر درآمد و هزینه در طول زمان کمک میکند، حتی اگر خود صدور اوراق، ظرفیت تولیدی اقتصاد را تغییر ندهد.
برای جلوگیری از سوءتفاهم، منظور این نیست که سرمایهداران مصرف خود را 900 میلیارد دلار کاهش میدهند، بلکه این مقدار پسانداز را که در حالت عادی به بخشهای دیگر میرفت، به اوراق خزانه دولت اختصاص میدهند. از نظر فیزیکی، منابعی که قرار بود برای مصرف آینده استفاده شوند، اکنون به سمت جنگ هدایت میشوند. این منطقی است، چون قبلا دیدیم که جامعه بهصورت کلی با کاهش مصرف در دهه آینده، هزینه جنگ فعلی را میپردازد.
چرا دولتها وام میگیرند وقتی میتوانند بهسادگی پول چاپ کنند؟
حال بیایید تحلیل بالا را کمی تغییر دهیم. فرض کنیم همان شرایط برقرار است: دولت ایالات متحده میخواهد یک تریلیون دلار اضافی تامین کند تا مجموعهای از تانکها و تجهیزات دیگر برای جنگ در اوکراین خریداری کند. پیشتر دیدیم که چگونه این کار میتواند بار مالی را از دوش برخی از مالیاتدهندگان آمریکایی بردارد و هزینههای جنگ را بهجای پرداخت یکجای آن، در طول 10سال پخش کند.
همین منطق در صورتی هم که دولت ایالات متحده به فدرالرزرو مراجعه کند و از آن بخواهد که هزینهها را مستقیما تامین مالی کند، برقرار است. بهطور خاص، اگر دولت یک تریلیون دلار جدید را از هیچ خلق کند تا به پیمانکاران نظامی پرداخت کند، نیروی بیشتری جذب کند، سوخت جت بیشتری بخرد و غیره، در واقع بار اقتصادی واقعی جنگ همچنان بر دوش عموم مردم آمریکا خواهد بود. هر فولاد، لاستیک و ساعت کاری که به فعالیت جنگی اختصاص داده میشود، از کاربرد احتمالی آن در بخش غیرنظامی منحرف خواهد شد. در نتیجه، آمریکاییها بهطور کلی در آن سال کالاها و خدمات کمتری برای مصرف خواهند داشت که ناشی از جهش تولید در مجتمع نظامی-صنعتی است.
اما اگر دولت صرفا با استفاده از چاپ پول توسط فدرال رزرو هزینههای جنگ را تامین کند، تاثیرات توزیعی ناشی از تورم میتواند بهصورت نامتناسبی به برخی خانوادهها آسیب وارد کند. در تامین مالی تورمی، قیمت کالاها و خدمات آنقدر بالا میرود که خانوارها (با درآمد و پسانداز ثابت) دیگر نمیتوانند مانند گذشته خرید کنند. بنابراین درصورتیکه تمام یکتریلیون دلار از طریق چاپ فوری پول تامین شود، حتی اگر سازمان مالیاتی IRS مستقیما از حسابهای بانکی مردم پولی برندارد، برخی خانوادهها بهشدت آسیب خواهند دید. این مساله بهویژه برای بازنشستگان یا افرادی که درآمدشان از داراییهای ثابت فاقد اصلاح قیمت با تورم (CPI) تامین میشود، صادق است.
در چنین شرایطی و با همان دلایل قبلی، ممکن است دولت تصمیم بگیرد که از نظر عدالت اجتماعی و کاهش اختلال اجتماعی، منصفانهتر است که در ابتدا تنها 100میلیارد دلار پول جدید چاپ کند و 900میلیارد دلار باقیمانده را وام بگیرد. این کار به دولت اجازه میدهد تا هزینه یک تریلیون دلاری جنگ را تامین کند؛ درحالیکه مردم تنها یک «مالیات تورمی» ضمنی به ارزش 100میلیارد دلار در سال اول متحمل میشوند. سپس در سال دوم، دولت میتواند 100میلیارد دلار پول جدید دیگر چاپ کند تا 100 میلیارد دلار از بدهی خزانهداری را بازپرداخت کند و این روند ادامه یابد تا تمام یک تریلیون دلار از طریق چاپ پول بازپرداخت شود. در پایان، قیمتها در ایالات متحده به اندازه یک تریلیون دلار افزایش خواهد یافت؛ اما نکته کلیدی این است که مردم 10سال فرصت داشتهاند تا با این افزایش قیمت سازگار شوند و آن را تحمل کنند.
طرفداران نظریه پولی مدرن این را نمیدانند
همانطور که تحلیل بالا نشان میدهد، در شرایطی که هزینهای قطعی قرار است انجام شود، به جای تکیه کامل بر مالیات یا تامین مالی تورمی، صدور بدهی دولتی میتواند توجیهی بسیار منطقی برای رفاه عمومی داشته باشد. (البته من قطعا طرفدار برنامهای برای جنگ علیه روسیه نیستم، و اگر مشاور دولت اتریش-مجارستان در زمان جنگ جهانی اول بودم، بهشدت توصیه میکردم از ورود به جنگ اجتناب کنند.)
با این حال، در نهایت، بهطور طعنهآمیزی باید گفت که طرفداران نظریه پولی مدرن از این واقعیت بیاطلاع هستند. در مستندی که به آن اشاره شد، بهوضوح مشخص است که این پرسش را که «چرا دولت اوراق قرضه منتشر میکند؟» بهصورت استفهام انکاری مطرح میشود؛ چون گوینده تصور میکند پاسخ آن این است: «هیچ دلیلی برای صدور بدهی توسط خزانهداری وجود ندارد.» (وارن ماسلر، بنیانگذار نظریه مدرن پولی، در مناظرهای با من در دانشگاه کلمبیا صراحتا گفت که معتقد است خزانهداری باید صدور اوراق قرضه را بهطور کامل متوقف کند.)
در نهایت، ال. رندال ری، یکی دیگر از نقشهای اصلی این مستند، اخیرا پستی منتشر کرده که در آن به کلیپ وایرالشده جرد برنستین پاسخ میدهد. در این پست، او سهدلیل احتمالی برای توجیه این رفتار ظاهرا عجیب خزانهداری ایالات متحده، یعنی قرض گرفتن در شرایطی که فدرالرزرو میتواند بهسادگی پول خلق کند، ارائه میدهد:
بیایید یک آزمون بگیریم. کدامیک از گزینههای زیر بهترین پاسخ به این پرسش است؟
1. دولت باید برای تامین کسری بودجه خود وام بگیرد؛ چون چاپ پول باعث تورم شدید میشود.
2. دولت باید برای تامین کسری بودجه وام بگیرد؛ چون قانون اینگونه حکم میکند.
3. دولت اوراق قرضه میفروشد تا از فشار کاهشی بر نرخ بهره جلوگیری کند.
با توجه به بحثهایی که پیشتر داشتیم، امیدوارم برای خواننده روشن باشد که پاسخ صحیح از نظر من گزینه اول است. اما ری این گزینه را رد میکند و استدلال میکند: پاسخ اول اشتباه است، زیرا تمام هزینههای دولتی (صرفنظر از تراز بودجه) بهصورت اعتبار در حساب بانکی دریافتکننده انجام میشود که در همه تعاریف پول گنجانده میشود. هرچند اصطلاح «چاپ پول» کمی گمراهکننده است، چون پرداختها بهصورت ثبت الکترونیکی در ترازنامههای بانکی انجام میشود، اما نکته این است که تمام هزینههای دولتی عرضه پول را افزایش میدهد. اگر این مساله باعث ابرتورم میشد، ما دائما درگیر ابرتورم بودیم.
این صحبتها و اینکه متوجه میشویم متفکران اصلی نظریه پولی مدرن تا این حد بیدقت هستند واقعا ناامیدکننده است. در چارچوب نظریه پولی مدرن، آنها خرجکرد یک تریلیون دلاری دولت را بهعنوان خلق یک تریلیون دلار جدید در دست مردم توصیف میکنند. این توصیف من نیست، اما بگذریم. اما در ادامه، چارچوب نظریه پولی مدرن باید بپذیرد که زمانی که خزانهداری یک تریلیون دلار اوراق قرضه منتشر میکند، در واقع آن مقدار پول از اقتصاد خارج میشود. به همین دلیل، حتی در چارچوب نظریه پولی مدرن، اگر هزینههای دولت تنها از طریق اوراق قرضه تامین مالی شود، عرضه دلارهای آمریکا افزایش نمییابد؛ همانطور که سایر مکاتب نیز در این نکته متفقالقولند. سایر مکاتب میگویند: «اگر دولت فقط از طریق استقراض خرج کند، پول جدیدی خلق نمیشود.» حال اگر طرفداران نظریه پولی ترجیح میدهند ترتیب را معکوس کنند و بگویند دولت ابتدا خرج میکند و بعد با فروش اوراق قرضه آن را خنثی میسازد، اشکالی ندارد. در هر دو حالت، مردم در نهایت دلار بیشتری نسبت به آغاز در دست ندارند. بنابراین شاهد افزایش قیمت چشمگیر در فروشگاهها یا پمپبنزینها نخواهیم بود؛ مگر اینکه خرج کردن با چاپ انبوه پول همراه باشد.
نتیجهگیری
طرفداران نظریه مدرن پولی حق دارند که به مستند جدید خود افتخار کنند؛ چراکه این مستند نشان میدهد برخی از اقتصاددانان «نخبه» جریان اصلی واقعا نمیدانند درباره چه صحبت میکنند. اما اینکه منتقدان نظریه مدرن پولی گاهی احمق باشند، به این معنی نیست که طرفداران نظریه مدرن پولی درست میگویند. وقتی صحبت از نقش بدهی در تامین مالی دولت میشود، این مستند و واکنشهای رهبران فکری این نظریه نشان میدهد که آنها نیز از درک درست این مساله بیبهرهاند.
منبع: دنیای اقتصاد