عاقبت خوشرقصی «رضا پهلوی» برای روباه پیر
«بیوفایی» تلخترین سنت در نظام قدرت است؛ روزگاری پادشان همچون رضا پهلوی بر صندلی حکمرانی و شهوترانی می نشینند و روزگاری از اوج قدرت و مکنت آن چنان به زیر پرت می شوند که صدای خرد شدن امید و عزت نفس شاه گوش عالم را کر میکند، مثل رضا پهلوی.
به گزارش ایسنا، امروز هشتاد و سومین سالروز اخراج رضا پهلوی از ایران توسط حامیان سیاستمداران انگلیسی از ایران در سال 1320 است
به جز 16 سال اول زندگی اش که به کودکی و نوجوانی گذشت بقیه عمرش را در نظام و قشون نظامی خاندان قاجار گذراند. با خصوصیات اخلاقی و استبداد نظامی که از خود نشان داد مورد توجه پادشاهی و کهنه سیاستمداران انگلیسی قرار گرفت. با همپیمانیِ سید ضیاءالدین طباطبایی نویسنده و عامل سیاسی انگلیس در ایران، دودمان آغامحمدخان قاجار را که از حدود سال 1175 تا 1304 به مدت 129 سال بر ایران حمکرانی کردند، با کودتا از حکومت ساقط کرد و خود نیز پس از چهار سال وزیر جنگی، دو سال نخستوزیری و 16 سال دیکتاتوری شدید به دست انگلیسیها از ایران به جزیره موریس که در اعماق اقیانوس آرام تبعید شد و طعم تلخ ذلت را به لطف خوشرقصی برای انگلیسیها تنها به خاطر نافرمانی و تمایل به آدلف هیتلر دشمن قسم خورده انگلیسیها، با تمام وجود احساس کرد و بالاخره حدود دو سال بعد از اخراج از ایران در بدترین شرایط جسمی و روحی، مرد.
بنیانگذار سلسله پهلوی که با حمایت و دخالت مستقیم انگلیسیها و دستنشاندگان ایرانی دولت وقت این کشور بر اریکه قدرت نشست بعد از 16 سال دیکتاتوری و زهرچشم مستمر و پیوسته از مردم مظلوم ایران، تاب غضب روباه پیر و سرافکندگی و ذلت تبعید به دست سفارت شیطان را نیاورد و از پا درآورد.
پهلویِ پدر طی 67 سال زندگی پر فراز و فرودش به القاب مختلفی شناخته و معروف شد از جمله در نوجوانی و جوانی به شهری که در آن متولد شد «رضا سوادکوهی» خوانده شد. از 16 سالگی به قوای قزاقِ ناصرالدین شاه پیوست و چند سال بعد جزو نظامیانی بود که به دلیل مهارت در استفاده از مسلسل خودکار ماکسیم به «رضا ماکسیم» معروف شد.
همزمان با ارتقاء در قشون قزاق، روحیات و خلقیاتش تند و سرکوبگر شد به نحوی که در دوره مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه قاجار برای خودش هیبتی در قوای قزاق دست و پا کرد و در سراسرِ این دوران که بیش از 16 سال به طول انجامید به القابی چون «رضاخان»، «رضا میرپنج» و «رضا قلدر» شهرت یافت.
نام شناسنامهای رضا پهلوی، غلامرضا بود اما در خانه مادرش «رضا» صدایش میکرد و با همین اسم بین مردم سوادکوه شهرت یافت. رضا پس از حمله خونین به جنگل و سرکوب قیام جنگلیها به رهبری میرزا کوچکخان جنگلی به «رضاخان امیرپنجه مازندرانی» ملقب شد.
لیست القاب بنیانگذار سلسله پهلوی با سرنگون کردن آخرین شاهِ سلسله قاجار در کودتای سوم اسفند 1299 تکمیل شد. رضا به دست احمدشاه قاجار عنوان «سردار سپهی» گرفت و بعد از کودتا علیه آخرین شاه قاجار و نشستن بر تخت شاهی و بعد از شناسنامهدار کردن مردم و ترویج نام خانوادگی در بین خانوادههای ایرانی بین سالهای 1304 تا 1313، به پیشنهاد محمدعلی فروغی اولین نخستوزیرش اسم فامیل «پهلوی» را برای خودش انتخاب کرد و به «رضاشاه پهلوی» و «اعلاحضرت همایونی» و «شاهنشاه» معروف شد.
سرنوشت شوم شاهِ سیاهچهره پهلوی با تمایلش به سمت آدلف هیتلر و مهندسان آلمانی پس از دنبال کردن پیروزیهای اولیه آلمانِ نازی در جنگ جهانی دوم و انتقال خبر این تمایلات توسط جاسوسان انگلیسی به مقامات سیاسی این کشور موجب غضب پادشاهی انگلستان و تبعیدش به جنوبیترین بخش اقیانوس هند در جزیره موریس شد.
رفتار حقیرانه پادشاهی انگلستان با رضاشاه که عنوان «کبیر» را هم برای خود انتخاب کرده بود، موجب ابتلا به بیماری افسردگی و نارسایی قلبی رضا شد و البته شرایط بسیار بدِ آب و هوایی جزیره موریس و زندگی خالی از تجملش در شهر ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی، افسردگی و بیماری قلبی اش را تشدید کرد و در آخر موجب مرگش در غربت شد.
ذلت رضا
کشورمان که از زمان امضای قرارداد سنپترزبورگ در هشتم شهریور 1286 به سه ناحیه شمالی، میانی و جنوبی بین روسیه و انگلیس تقسیم شد و دولت مرکزی ایران در دو ناحیه شمالی و جنوبی، قدرتی نداشت در دومین سال جنگ جهانی دوم به دلیل «پل پیروزی» خوانده شدن، مورد تعرض نظامی قشون هر دو متجاوز قرار گرفت.
نظامیان روس در سوم شهریور 1320 از شمال و شمالشرق و به فاصله چند روز، قوای انگلیس از جنوب و جنوب غرب خاک کشورمان را اشغال کردند. قشون هر دو کشور شش روز بعد در 9 شهریور در قزوین به یکدیگر رسیدند.
رضاشاه که به دلیل دنبال کردن خبرهای پیشروی ارتش نازیِ هیتلر در اروپای شرقی و شمالی و رسیدن به خاک روسیه و اطلاع جاسوسهای انگلیسی از این قضیه و انتقال آن به مقامات ارشد در انگلستان، مورد غضب پادشاه این کشور قرار گرفت. این غضب چنان جدی بود که رضا پهلوی سه هفته بعد از اشغال نظامی ایران مجبور شد در 25 شهریور 1320 از مقام سلطنت استعفا دهد و به جز ولیعهد، رضا و بقیه اعضای خانواده سلطنتی خاک ایران را تا 23 مهر 1320 ترک کردند.
در روزی که محمدعلی فروغی نخستوزیر وقت ایران در نشست فوقالعاده دوازدهمین دوره مجلس شورای ملی مشغول خواندن متن استعفانامه پادشاه مخلوع بود، رضا در راه اصفهان بود تا به عصمتالملوک دولتشاهی همسرش، فاطمه دخترِ عصمتالملوک و شمس دخترِ تاجالملوک دخترانش، علیرضا پسر تاجالملوک و عبدالرضا، غلامرضا و حمیدرضا پسران عصمتالملوک و فریدون جم شوهر شمس پهلوی که یک روز جلوتر به اصفهان رفته بودند، بپیوندد.
استعفا از پادشاهی
متن استعفانامه رضاپهلوی که توسط محمدعلی فروغی در جمع نمایندگان مجلس شورای ملی قرائت شد به این شرح بود: «نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چند ساله مصروف امور کشور کرده و ناتوان شدهام حس میکنم که اینک وقت آن رسیده است که یک قوه و بنیه جوان تری به کارهای کشور که مراقبت دائم لازم دارد بپردازند و اسباب سعادت و رفاه ملت را فراهم آورد؛ بنابراین امر سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض کردم از کار کناره نمودم از امروز که روز 25 شهریور ماه 1320 است عموم ملت از کشوری و لشکری ولیعهد و جانشین قانونی مرا باید به سلطنت بشناسد و آنچه نسبت به من از پیروی مصالح کشور میکردند نسبت به ایشان بکنند. کاخ مرمر – تهران – به تاریخ 25 شهریور ماه 1320 امضا.»
سوگند پادشاهی ولیعهد
محمدرضا پهلوی «ولیعد» فردای خوانده شدن متن استعفانامهِ پدر، در حالی که ارتش شوروی و انگلیس در خیابانهای تهران رژه میرفتند و کنترل همه وزارتخانهها و ادارههای دولتی را در دست داشتند، با استناد به اصل 39 متمم قانون اساسی مشروطه در جمع نمایندگان مجلس دوازدهم حاضر شد و سوگند پادشاهی خورد.
دوران تبعید
بعد از رسیدن رضا پهلوی به جمع خانوادهاش در ساعات پایانی شبِ 25 شهریور 1320، به همراه آنان به خانه سرتیپ شعری، فرمانده پادگان اصفهان رفت. همه آنان فردای آن شب به منزل کازرونی از ثروتمندان و مریدان رضا شاه رفتند و تا 30 شهریور همانجا ماندند.
رضا به اتفاق خانوادهاش صبح روز 30 شهریور به یزد منتقل شدند و در منزل آقای هراتی و بعد منزل سرهنگ پاشا مبشر، ساکن شدند. رضا پهلوی و همراهانش فردای آن روز به رفسنجان منتقل شدند و بعد از صرف ناهار به سمت کرمان حرکت داده شدند و با رسیدن به آنجا به خانه ابوالقاسم هرندی از خانهای کرمانی رفتند.
رضا در شهر کرمان دچار عفونت گوش شد. به همین دلیل تصمیم گرفت چند روزی در آنجا بماند اما با مخالفت کنسول انگلیس در ایران، او و خانوادهاش مجبور شدند هر چه سریعتر کرمان را به سمت بندرعباس ترک کنند.
وقتی رضا با عصبانیت رو به کنسول انگلیس، گفت: «کجا بروم، من حتی پنج ریال هم در جیبم ندارم.» کنسول انگلیس در جواب گفت: «نگران نباشید همه مخارج سفر شما تامین شده و بعدا از پسرتان وصول خواهد شد.»
رضا شاه و همراهانش بعد از 4 روز اقامت در کرمان، به ناچار عصر روز چهارم مهر 1320 به طرف بندرعباس حرکت داده شدند. شب را در سیرجان ماندند و ظهر روز بعد در دهکده حاجیآباد ناهار خوردند و شب هنگام به بندرعباس رسیدند.
رضا شب را در یکی از ساختمانهای ارتش به سر برد اما خانوادهاش در کشتی مسافربری انگلیسی ـ هندی «بندرا» که قرار بود فردای آن شب آنان را به بمبئی ببرد، استراحت کردند.
رضا شاه پنجم مهر 1320 رسما لباس نظامی را از تن درآورد و برای اولین بار کت و شلوار به تن کرد و وارد کشتی بندرا شد.
فریدون جم و سایر درباریان و همراهان دولت در این شهر از او و خانوادهاش جدا شدند و کشتی ساعت 8 صبح به سوی بندر بمبئی هند حرکت کرد. کشتی بسیار کند حرکت میکرد و رضا و خانوادهاش چهار روز در راه بودند و نهم مهر به ساحل بمبئی رسیدند.
رضا پهلوی دوست داشت چند هفته در بمبئی بماند و بعد راهی آمریکای جنوبی شود اما خواسته انگلیسیها غیر از این بود. با ورود کشتی به ساحل بمبئی، یک انگلیسی به نام کلرمونت اسکرین که قبلا سرکنسول بریتانیا در مشهد بود و به خوبی فارسی صحبت میکرد، وارد کشتی شد و به رضا و خانوادهاش متذکر شد که حق خروج از کشتی را ندارند. او تعدادی سرباز هندی را نیز مامور مراقب از کشتی کرد تا خانواده سلطنتی بدون اجازه از کشتی خارج نشوند.
کلرمونت اسکرین به رضا پهلوی گفت: «شما چند روزی در همین کشتی خواهید ماند و بعد از آن به جزیره موریس در جنوب شرقی قاره آفریقا منتقل خواهید شد.» رضا با عصبانیت به او گفت: «مگر ما بازداشت شمایم. شما حق ندارید برای ما تعیین تکلیف کنید. در تهران به من گفته بودند که به هر کجا بخواهم میتوانم بروم. چرا اجازه نمیدهید من به آمریکای جنوبی بروم و چرا مانع میشوید که ما در بمبئی پیاده شویم؟»
اسکرین در پاسخ به رضا فقط به گفتن این جمله بسنده کرد: «من اظهارات شما را تلگراف میکنم ولی فعلا جز آنچه گفتم، نمیتوانم انجام دهم.»
رضا و خانوادهاش به اجبار پنج شبانهروز در هوای گرم و شرجی بمبئی در کشتی نگه داشته شدند.
آنان در تاریخ 14 مهر 1320 با قایق به یک کشتی برمهای منتقل شدند. با غروب آفتاب حرکت حرکت کرد و 9 روز بعد در تاریخ 23 مهر به بندر پورتلوئی واقع در پایتخت جزیره موریس پهلو گرفت و رضا و خانوادهاش بعد از پیاده شدن از شکتی سوار چند تاکسی شدند و به اقامتگاهشان در جزیره موریس منتقل شدند.
تاثیر یک پیمان
پنج ماه بعد از رسیدن جنگ جهانی دوم به مرزهای ایران و اشغال خاک ایران توسط قوای روس و انگلیس در سوم شهریور 1320، پیشنویس پیمانی بین محمدعلی فروغی نخستوزیر وقت ایران و مقامات ارشد روسیه و انگلیس تهیه و امضاء شد که به لایحه «پیمان اتحاد بین ایران، روسیه و انگلستان» معروف شد.
تهیه لایحه مذکور برای تامین نظرات دول روسیه و انگلستان در ایران از مهر تا دی 1320 به مدت چهار ماه زمان برد، اما سیزدهمین دوره مجلس شورای ملی به دلیل ضرورت اعمال اصلاحات لازم لایحه مذکور از تصویب آن امتناع کرد. مجموعه مذاکرات مجلس و دولت وقت بیش از یک ماه طول کشید و لایحه در 8 بهمن 1320 در 9 فصل و سه ضمیمه با 80 رای موافق از 93 نماینده حاضر در جلسه به تصویب رسید.
یک روز بعد از تصویب قانون اتحاد ایران، روسیه و انگلیس در مجلس شورای ملی، علی سهیلی وزیر وقت امور خارجه ایران، آندریویچ اسمیرنف سفیر شوروی در ایران و سر ریدر بولارد وزیرمختار انگلیس در کشورمان آن را در کاخ وزارت امور خارجه امضا کردند. قانون جدید بعد از توشیح شاه جوان در تاریخ 12 بهمن توسط محمدعلی فروغی برای اجرا به وزارت وقت امور خارجه کشور ابلاغ شد.
نخستوزیر وقت ایران همزمان با ابلاغ قانون جدید مفاد پیماد جدید ایران، انگلیس و روسیه را با ارسال تلگراف به چرچیل نخستوزیر وقت انگلیس و استالین نخستوزیر وقت روسیه مطلع کرد. محمدرضا پهلوی نیز با نوشتن و مخابره نامهای مشابه به روزولت رییسجمهور وقت آمریکا او را نیز از مفاد پیمان آگاه کرد.
از این تاریخ به بعد بود که اندکی از حضور نظامیان اشغالگر انگلیس و روس در ادارات و دستگاههای دولتی ایران و خیابانها و معابر شهر تهران و حومه کم شد.
اثر امضای پیمان اتحاد بین ایران، روسیه و انگلیس برای رضا پهلوی و خانوادهاش که در یکی از بدترین شرایط آب و هوایی دنیا به سر میبرند موجب کاهش چشمگیر سختگیریها و افزایش دسترسی آنان شد.
نامههایی از خانواده و دوستان در تهران به دست رضا پهلوی و اعضای خانوادهاش در جنوب آفریقا رسید و متقابلا جواب نامهها به تهران فرستاده شد.
با وجود باز شدن نسبی فضا برای رضا و خانوادهاش اما دولت انگلستان همچنان با درخواست رضا پهلوی برای انتقال به کانادا مخالفت کرد.
رها کردن رضا
5 ماه بعد از حضور رضا و خانواده، شمس، فاطمه، غلامرضا و حمیدرضا و 12 نفره از خدمه او در تاریخ 17 اسفند1320 با اجازه مقامات وقت انگلیس با کشتی هلندی جزیره موریس را ترک کردند.
آنان به شهر بندری دوربان آفریقای جنوبی منتقل شدند و چند روزی برای گشت و گذار به شهر ژوهانسبورگ رفتند. پهلویها چند روز بعد با یک فروند کشتی نظامیِ انگلیسی بندر دوربان را به سمت بندر مومباسا در کنیا ترک کردند و 10 روز بعد به آنجا رسید. شرایط آب و هوایی گرم و نامساعد و طولانی شدن سفر دریایی موجب تب کردن شدید شمس پهلوی شد به همین دلیل انگلیسیها او را تحتالحفظ از بقیه اعضای خانواده جدا کردند و به هتلی در مرکز مومباسا بردند.
وضع پهلویها
وضعیت خانواده رضا پهلوی در نوروز 1321 به این شرح بود: «رضا و دو پسرش علیرضا و عبدالرضا در جزیره موریس، فاطمه به همراه دو برادرش در کشتی هلندیها در آبهای مومباسا، شمس در هتلی در مرکز مومباسا و محمدرضا و بقیه پهلویها در تهران سکونت داشتند.»
کشتی حامل پهلویها و 12 خدمه اول فروردین 1321 بندر مومباسا را به سمت بندر بمبئی ترک کرد. آنان از بمبئی با قطار تا مرز ایران منتقل شدند و از آنجا با ماشین به خانه برگشتند.
شمس پهلوی هم دو روز بعد در تاریخ سوم فروردین 1321 با یک فروند هواپیمای انگلیسی به قاهره فرستاده شد و از آنجا با هماهنگی سفارت ایران در مصر به تهران منتقل شد.
فرجام رضا
شرایط سخت استوایی و آب و هوای گرم و طاقتفرسای جزیره موریس توان مقاومت روحی و جسمی رضا پهلوی را که تا چند ماه قبل «رضا شاه کبیر» خوانده میشد را گرفت و وضعیتش را بدتر کرد. مرض قلبی رضا در طول پنج ماه اقامت در موریس، وخیمتر شد.
رضا پهلوی 7 فروردین 1321 به اتفاق دو پسرش علیرضا و عبدالرضا و خدمه باقی مانده در موریس با یک کشتی باری مستعمل که 300 سرباز انگلیس را منتقل میکرد، به بندر دوربان در آفریقای جنوبی منتقل و دو ماه در این شهر نگهداری شدند سپس از طریق زمینی و با قطار به شهر ژوهانسبورگ منتقل شدند.
رضا قُلدر نه در بندر دوربان و نه در ژوهانسبورگ استقبال کنندهای نداشت. او در ژوهانسبورگ مانند مسافران عادی ابتدا در یک مسافرخانه اقامت کرد و بعد به منزل یک یهودی منتقل شد.
یک سال بعد، اشرف پهلوی در سفر به ژوهانسبورگ 40 روز در این شهر اقامت کرد و هنگام بازگشت دو برادر دیگرش علیرضا و عبدالرضا را با خود به تهران برگرداند.
رضا پهلوی یک سال دیگر را در تنهایی و غربت در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی به سر کرد. افسردگی و بیماری قلبی رضا بعد از سفرِ اشرف و بردن پسرانش به تهران به طور غیرقابل تحملی شدت گرفت.
نارسایی و مشکلات قبلی مستمر رضا پهلوی بالاخره اثر خودش را گذاشت و او در چهارم مرداد 1323 در 67 سالگی در تنهاییِ غربت، مرد.
جنازه رضا پس از مرگ از ژوهانسبورگ به قاهره منتقل و مومیایی شد و شش سال در مسجد رفاعی قاهره نگهداری شد و بعد از آرام شدن نسبی اوضاع ایران و پایان جنگ جهانی دوم، به ایران منتقل شد.
حسین علاء وزیر دربار پهلوی در نامهای به تقیزاده سفیر ایران در لندن، نوشت: «پس از فوت اعلیحضرت فقید، قریب به یک ماه است که بر حسب امر مطاع مبارک با سفارت کبرای انگلیس مذاکره در میان است که وسیله حمل جنازه را با طیاره فراهم آورند.
متاسفانه تاکنون نتیجه مثبتی حاصل نشده و حتی امروز کاردار سفارت با بنده مذاکره و اظهار میدارد بهواسطه مشکلات فنی و احتیاجات جنگی این عمل انجامپذیر نیست البته جای آن دارد که این عدم توجه مقامات انگلیسی در امری جزئی که برای آنها وسائل آن از هر حیث فراهم است خاطر مبارک ملوکانه را آزرده نماید.
مخصوصا با علاقهای که بهسرعت حمل جنازه و تعیین تکلیف دفن و غیره دارند روش عادی که حضرات در قبال این موضوع اتخاذ کردهاند موجب تاسف میباشد. فعلا تصمیم گرفته شد جنازه را با کشتی به اسکندریه و از آنجا با طیارههای ایرانی به تهران بیاورند ولی در عین حال ضرورت دارد بهنحوی که مقتضی بدانید گلهمندی خاطر مبارک را از این عدم توجه به حضرات گوشزد فرمایید.»
سفیر ایران در قاهره پس از انتقال جنازه رضا شاه مخلوع از آفریقای جنوبی به مصر در نامهای به حسین علاء از مومیایی کردن جنازه صحبت کرد و نوشت: «در تاریخ 26 آبان 1323 با حضور والاحضرت شاهپورها و نماینده دربار و اینجانب با احترامات لازمه در سرداب مقبره خاندان سلطنتی در مسجد رفاعی امانت گذارده شد تا دستور حمل جنازه به ایران یا عتبات صادر گردد.»
تخریب مقبره
با رفع مخالفت انگلیسیها با انتقال جنازه شاه مخلوع به ایران، محمدرضا شاه شش سال بعد از مرگ پدر در سال 1329 ترتیب برگرداندن جسد را داد.
با وجودی که محمدرضا در مراسمی جنازه پدرش را وارد تهران کرد و تصمیم داشت در تهران و قم مراسم باشکوهی در گرامیداشت او برگزار کند اما مراجع و علمای کشور علاوه بر آنکه استقبالی از تشییع جنازه رضا پهلوی نکردند از طلاب و روحانیون سراسر کشور هم خواستند از حضور در مراسم تشییع جنازه او اجتناب کنند.
البته علما و روحانیون در این مسئله تنها نبودند و با حمایت و پشتیبانی مردم تهران و قم، مراسم تشییع جنازه رضا شاه مخلوع با جمعیت اندکی از مردم برگزار شد.
با وجود تبلیغات گسترده رادیو و تلویزیونی دربار پهلوی، مردم استقبالی از مراسم تشییع جنازه دیکتاتور سابق کشورشان نکردند و دربار مجبور شد مراسم تشییع را با حضور نظامیان و کارکنان دولتی برگزار کند.
دربار شاه جنازه سلطان دیکتاتور را در باغ طوطی شاه عبدالعظیم حسنی دفن کرد و با ساخت آرامگاه و گنبد یاد او گرامی داشت اما 28 سال بعد با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در ایران ساختمان مقبره دیکتاتور مخلوع به دستور صادق خلخالی حاکم دادگاههای انقلاب، تخریب شد.
البته در جریان پروژه عمرانی توسعه حرم شاه عبدالعظیم حسنی در بهار سال 1397 هنگام گودبرداری محوطه نزدیک به مقبره سابق رضا پهلوی، جسد مومیایی او در دوم اردیبهشت کشف شد و عکس مومیایی توسط یکی از کارگران حاضر در محل در فضای مجازی منتشر شد و موجب به وجود آمدن حاشیههای چند روزه در فضای مجازی شد.
یکی از اعضای پنجمین دوره شورای شهر تهران بدون اشاره به محل دفن جدید جنازه از به خاک سپردن مومیایی در محلی دیگر خبر داد.
منابع:
صادق زیباکلام- 1387-تهران:روزنه. لندن:اچ انداس، 1398. صص61و 62
رضا نیازمند، کتاب رضاشاه از تولد تا سلطنت. حکایت قلم نوین، تهران. ص52
خسرو معتضد 1387، تاجهای زنانه (ویراست جلد اول). تهران: نشر البرز. ص 49
ریچارد استوارت، در آخرین روزهای رضاشاه، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی ـ کاوه بیات، نشر نو
منبع: ایسنا