تورم نمی‌میرد

تورم  نمی‌میرد
خلاصه اخبار

منبع: اکونومیک فوکوس، بهار 2024

ترجمه و تنظیم جعفر خیرخواهان

اولریکه مالمندیر؛ اقتصاددان دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، در طول دوران حرفه‌‌‌‌‌ای خود، پژوهش‌های بسیاری در زمینه اقتصاد رفتاری و رفتار مالی شرکت‌ها کرده‌است. او اثرات سوگیری‌‌‌‌‌های روان‌‌‌‌‌شناختی مختلف، مانند بیش‌‌‌‌‌اطمینانی را بر تصمیم‌گیری مصرف‌کنندگان، سرمایه‌گذاران و مدیران اجرایی بررسی می‌کند. مالمندیر با کارهای اخیرش به مارسل پروست اقتصاد تبدیل شده‌است، مانند رمان‌‌‌‌‌نویس فرانسوی، بر ماهیت ذهنی تجربه انسانی و تاثیر پایدار آن تمرکز دارد.

در این پژوهش، او به تجزیه و تحلیل «اثرات تجربه» پرداخته است: چگونه افرادی که در زمان بحران‌های مالی و سایر رویدادهای مهم اقتصادی زندگی می‌کنند به این تجربیات در رفتار مالی آینده خود واکنش نشان می‌دهند. به‌نظر او، تفاوت عمده بین انسان اقتصادی (شخصیت فرضی در علم اقتصاد کلاسیک که کاملا منطقی و مطلع است) و افراد واقعی در این است که «انسان اقتصادی شبیه روبات داده‌ها را پردازش می‌کند؛ به‌جای موجود زنده‌‌‌‌‌ای که ذهن و بدنش این تجربیات را جذب می‌کند.» مالمندیر علاوه‌بر هیات‌علمی بخش اقتصاد برکلی و دانشکده کسب‌وکار هاس، مدیر مرکز جدید اقتصاد رفتاری اودانل برکلی است که با همکاری استفانو دلاویگنا، همسرش و همکار اقتصادی برکلی، آن را تاسیس کرد. مالمندیر که اهل آلمان است قبل از اقتصاد خواندن در آنجا حقوق روم باستان را خواند و پژوهش‌های خود را در مجلاتی مانند کوارترلی ژورنال آو اکونومیکس، امریکن اکونومیک‌رویو و ژورنال آو فاینانس منتشر کرده‌است. او جوایز متعددی دریافت کرده‌است، از جمله جایزه معتبر فیشر بلک انجمن مالی آمریکا در سال‌2013 که هر دو سال‌یکبار به پژوهشگر برجسته مالی زیر 40 سال‌بابت پیشبرد چشمگیر در این زمینه اعطا می‌شود. او عضو انجمن اقتصادسنجی و آکادمی علوم و هنر آمریکا است. دولت فدرال آلمان در سال‌2022 او را به عضویت شورای پنج‌نفره کارشناسان اقتصادی آلمان منصوب کرد که گاهی اوقات پنج حکیم نامیده می‌شوند.

دیوید پرایس: شما در پژوهش‌های خود نتیجه گرفتید تجربه افراد از تورم، احتمال خرید خانه به‌جای اجاره را افزایش می‌دهد. لطفا توضیح دهید.

اولریکه مالمندیر: مایلم با تصویری بزرگتر شروع کنم. من علاقه زیادی به این قضیه دارم که چگونه تجربیات زندگی شخصی ما باعث تغییر ما از حیث تغییر نگاه ما به جهان و نحوه شکل‌گیری باورهای ما می‌شود. آنها بر ترجیحات ما هم تاثیر می‌گذارند، اگرچه کار من بیشتر به جنبه باورها می‌پردازد.

اشاره کنم که مسیر زندگی اولیه من تحت‌تاثیر تجربه پدرم از جنگ‌جهانی دوم و اینکه چگونه همه‌چیز ناگهان می‌تواند ویران‌شود، بود. خانه‌‌‌‌‌ای که ویران می‌شود، همه دارایی‌ها و پس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انداز‌‌‌‌‌های خود را از دست می‌دهید و پول کشورتان دیگر ارزشی ندارد. یکی از روش‌های نگریستن به اثرات این امر، صرفا جنبه اطلاعاتی است؛ پس از چنین تجربه‌‌‌‌‌ای، شما داده‌های جدید درباره آنچه ممکن است اتفاق بیفتد، دارید. این دیدگاه اقتصاد سنتی است، اما می‌خواهم استدلال کنم که عنصری فراتر از خردمندی و روشنفکری وجود دارد. وقتی بحث زندگی خودتان باشد، به آنچه بر سر شما آمده وزن زیادی می‌‌‌‌‌دهید. وزن زیاد به آن بروندادهایی می‌دهید که بر سر خودتان آمده‌است. من ابتدا این ایده را برای بازار سهام کار کردم، درباره کسانی که در دوره بحران بزرگ آمریکا‌زاده شدند و نشان‌دادم افرادی که سقوط‌‌‌‌‌های بزرگ بازار سهام را تجربه می‌کنند، سال‌ها و دهه‌‌‌‌‌ها از سرمایه‌گذاری در بازارهای سهام دوری می‌کنند. سپس به تجربه دیگر یعنی تورم پرداختم. در مورد تورم مثال آلمان انگیزه من بود. در داخل اتحادیه اروپا، آلمانی‌‌‌‌‌ها به داشتن این ذهنیت که تورم چیز وحشتناکی است و بی‌‌‌‌‌اعتمادی که به بانک‌مرکزی اروپا برای مدیریت خوب تورم دارند، مشهورند، اما این شهرت از کجا می‌آید؟ بسیاری از مردم فکر می‌کنند به ابرتورم دوران وایمار آلمان مربوط است و این تجربه اثر شدیدی بر مردم آلمان گذاشت؛ آنقدر قوی که واکنش نامطلوب حتی به نسل‌های بعدی نیز منتقل شد.

با در ذهن داشتن این انگیزه بزرگ، فکر کردم اثرات تجربه از تورم نیز بررسی شود. فرض کنید من در دوره با تورم بالا، مانند تورم زیاد در آمریکای اواخر دهه‌1970 و اوایل دهه‌80 بزرگ شدم. حتی اگر اقتصاددان باشم و درباره سیاست پولی و تورم کار کنم، بازهم تحت‌تاثیر آن تجربه شخصی قرار خواهم گرفت. اگر از من خواسته شود تغییرات تورم را پیش‌بینی کنم، احتمال دارد به آنچه تجربه کردم وزن زیادی بدهم؛ به احتمال از کنترل خارج‌شدن قیمت‌ها، بیش از حد وزن دهم.

اگر اینطور باشد، بر تصمیم‌گیری مالی من تاثیر می‌گذارد. من می‌خواهم از خودم در‌برابر تورم محافظت کنم، پس چگونه این کار را می‌کنم؟ پولم را صرف دارایی‌های محافظت‌‌‌‌‌شده می‌کنم. علاوه‌بر طلا و بازار سهام و غیره، یکی از راه‌ها سرمایه‌گذاری در املاک و مستغلات است، پس پیش‌بینی می‌شود افرادی که نگران ارزش پولشان در آینده هستند، خانه می‌خرند تا اجاره کنند. همچنین‌ اگر امکان خرید خانه با وام نرخ بهره ثابت باشد، با نرخ ثابت وام می‌‌‌‌‌گیرم چون فکر می‌کنم تورم افزایش خواهد یافت و باور می‌کنم قرارداد سودآوری امضا کردم. در این مورد من واقعا وام‌های با نرخ بهره متغیر را دوست ندارم چون نگران خطر تعدیل نرخ‌های اسمی به سمت بالا هستم، پس با این ارتباط بین تجربه تورم و تصمیم‌گیری مالی، از خود در‌برابر تورم محافظت می‌کنم.

مردم با این ایده که جوانان دوره بحران بزرگ تحت‌تاثیر آن تجربه در طول زندگی خود قرارگرفتند، آشنا هستند. تجربیات چند سال‌گذشته چگونه بر جوانان آمریکایی امروزی تاثیر می‌گذارد؟

به تورم که از سال‌2021 شروع به افزایش کرد و سپس در سال‌2022 به دو رقمی نزدیک شد نگاه کنید. تضاد شدید بین دوره طولانی اعتدال بزرگ و شوک ناگهانی قیمت وجود داشت. در مورد افراد مسن که در دهه‌1980 یا حتی 70 تورم بالایی مشاهده کرده‌بودند، پیش‌بینی می‌کنم آنها میانگین دوره طولانی تورم پایین از اوایل دهه‌1980 تاکنون و تجربه تورم بالا در دهه‌1970 را درنظر می‌گیرند. با توجه به سابقه طولانی تجربه آنها، به جهش جدید قیمت‌ها وزن زیادی نمی‌دهند و از نظر آنها تورم فقط اندکی بالا می‌رود. اما برای جوانان در آمریکا که اساسا هیچ تورمی را خارج از کتاب‌های درسی مشاهده نکرده‌‌‌‌‌اند، داستان متفاوت است. آنها در تمام زندگی خود تورم بسیار پایینی را تجربه کرده‌بودند که ناگهان اوج گرفت. در ابتدا ممکن است واکنش آنها کمی کند باشد، اما اگر جهش تورم خیلی طول بکشد-که فقط دوره کوتاه دو ماهه نیست-آنها متوجه می‌شوند، دنیایی که در آن زندگی می‌کنند با دنیایی که فکر می‌کردند در آن زندگی می‌کنند، متفاوت است.

بنابراین وزنی که آنها به آن تجربه شخصی می‌دهند افزایش می‌یابد و در واقع می‌تواند بسیار بیشتر از نسل‌های قدیمی‌‌‌‌‌تر باشد، چون تجربه جدید بعد از گذشت دو سال ‌یا بیشتر، بخش بزرگ‌‌‌‌‌تری از زندگی آنها را تشکیل می‌دهد. در شرایط فعلی، اکنون به آرامی و پیوسته به سمت هدف تورم 2‌درصدی حرکت می‌کنیم و ممکن است از اثرات زخم‌‌‌‌‌خوردن کامل جلوگیری کنیم.یک حوزه که انتظار دارم تاثیرات تجربی بزرگی از سال‌های اخیر داشته باشیم، زندگی در بحران کووید-19 است و بسیاری از ما کار در خانه را تجربه کردیم. من انتظار دارم تغییری پایدار در نحوه نگرش ما به ارزش تعامل اجتماعی، ارزش کار در خانه در‌ برابر کار در محل کار، ایجاد شود.

مدیران مدرسه کسب‌وکار هاس که آنجا کار می‌کنم، دقیقا با این مساله مواجهند. آنها تعجب می‌کنند چرا همان افرادی که با خوشحالی پنج روز در هفته قبل از کووید می‌‌‌‌‌آمدند، اکنون مطلقا حاضر به این کار نیستند. این به‌وضوح تجربه‌‌‌‌‌ای است که مردم را تغییر داده‌است. در مدل اقتصادی کلاسیک، فقط در مورد اطلاعات به‌دست آمده از آن تجربه و شاید هزینه یادگیری با راه‌اندازی زوم صحبت می‌کنید، اما این نمی‌تواند همه‌چیز را توضیح دهد. مدت زمان رفت و آمدهای‌‌‌‌‌مان را قبل از کووید می‌دانستیم، با این حال تجربه شخصی کار از راه دور و حذف رفت و آمد تفاوت بسیار زیادی در زندگی شخصی شما ایجاد می‌کند. شما ابتدا باید آن را تجربه کنید، نه برای کسب اطلاعات، نه چون نمی‌توانید ساعاتی که در خودرو سپری کرده‌‌‌‌‌اید راکسر کنید، بلکه چون اگر از نظر فیزیکی آن را تجربه‌کرده‌باشید، به‌نحوی متفاوت در تصمیم‌گیری شما وارد می‌شود.

اگر من به فرض عضو کمیته عملیات بازار باز باشم، آیا تابع این نیروهای تجربه هستم؟

بله هستید و این شاید شگفت‌‌‌‌‌انگیزترین جنبه برای بسیاری از اقتصاددانان باشد. اجازه دهید دوباره به عقب برگردم؛ زمانی‌که نقش اقتصاد رفتاری و امور مالی رفتاری در حرفه ما بیشتر شد، کاربردهای آن ابتدا روی سرمایه‌گذاران یا مصرف‌کنندگان فردی متمرکز شد؛ به‌اصطلاح، مرد یا زن در خیابان. ما فکر نمی‌کردیم این باورهای جهت‌دار نقشی در رهبران بسیار آگاه، آموزش‌‌‌‌‌دیده، بسیار باهوش و موفق یک شرکت و رئیس بانک‌مرکزی آمریکا داشته‌باشد.

حتی قبل از اینکه در مورد اثرات تجربه پژوهش کنم، درباره آن متحیر بودم، چون سوگیری‌‌‌‌‌ها چیزی را بازتاب می‌دهند که مغز ما برای انجام آن برنامه‌‌‌‌‌ریزی شده‌است و همبستگی منفی با میزان هوش ندارد، بنابراین اولین پژوهش من در امور مالی رفتاری؛ در واقع درباره مدیران اجرایی با اعتمادبه‌نفس بیش از حد بود. به‌خوبی به یاد دارم دو دهه‌پیش هنگام ارائه این مقاله در بازار کار چگونه مخاطبان خاصی به من می‌‌‌‌‌گفتند: نگاه کن، من چندین مدیرعامل را می‌‌‌‌‌شناسم که بسیار باهوش هستند، چگونه می‌‌‌‌‌توانید استدلال کنید آنها سوگیری دارند؟ اما روشن شد سوگیری‌‌‌‌‌ها حتی روی موفق‌‌‌‌‌ترین مدیران‌عامل نیز تاثیر می‌گذارد. اگر به اثرات تجربه برگردیم، کار ما در اینجا بر پایه علوم اعصاب استوار است؛ یعنی با هر چیزی که در زندگی تجربه می‌کنیم، مدارهای نورونی آتش می‌گیرند و بنابراین باعث می‌شوند برای ارتباط بین نورون‌‌‌‌‌ها، سیناپس‌‌‌‌‌ها شکل بگیرد. وقتی تجربیات تکرار می‌شوند و بیشتر طول می‌‌‌‌‌کشند، آنگاه این ارتباطات قوی‌‌‌‌‌تر می‌شوند، بنابراین اگر من دوره تورم بالا را پشت‌سر گذاشته‌‌‌‌‌ام با مشاهده افزایش قیمت باعث ترس و نگرانیم می‌شود، خب، این اتفاق برای سیاستگذاران بسیار آگاه، آموزش‌‌‌‌‌دیده، حتی در بالاترین سطح نیز رخ می‌دهد، به‌همین‌دلیل تجربیات شخصی گذشته آنها به ما کمک می‌کند پیش‌بینی کنیم چه‌کسی بیشتر به کدام‌سو تکیه می‌کند. ما؛ در واقع شواهد محکمی از آن پیدا کرده‌‌‌‌‌ایم. همین سوال از من در مورد بانکداران شده‌است.

من به گزارش‌های وضعیت مالی بانک‌ها نگاه کرده‌‌‌‌‌ام که به لطف فدرال‌رزرو ارائه شده‌است و اینکه آنها چقدر به یک هراس و هجوم بانکی نزدیک بودند، چقدر به مشکلات مالی نزدیک بودند و اینکه آیا بحران‌ها بر رفتار وام‌‌‌‌‌دهی آنها در سال‌های بعد تاثیر می‌گذارد. برای مثال، اگر بانکی در سال‌1998 بحران نکول بدهی روسیه را تجربه کرد، وضعیتش در طول این بحران تاثیر پایداری بر انتخاب آینده‌‌‌‌‌اش برای رفتن به‌سوی این نوع بازارهای بدهی دارد.

به‌نظر می‌رسد شما به تبیین روانشناختی رفتار اقتصادی کاملا علاقه‌‌‌‌‌مند هستید. چه چیزی شما را به مطالعه این نوع مسائل کشاند؟

تا حدودی به دوران دانشگاه بن برمی‌گردد که ابتدا در کلاس‌های حقوق می‌‌‌‌‌نشستم و سپس به کلاس‌های اقتصاد نظری با ریاضی زیاد رفتم. به همان اندازه که مدل‌‌‌‌‌سازی و تحلیل تعادل‌‌‌‌‌ها زیبا بود، از تضاد شدید بین رفتار انسانی که در کلاس‌های حقوق تحلیل می‌کردیم و نحوه مدل‌‌‌‌‌سازی رفتار انسانی در کلاس‌های اقتصاد شگفت‌‌‌‌‌زده شدم. در علم حقوق، انسان‌ها اشتباه می‌کنند و احساسات در آن نقش دارند. برای مثال، در قانون جزا هنگام بررسی ارتکاب به قتل، اینکه آیا شخص در لحظه قتل تحت‌فشار بوده یا با خونسردی قتل را طراحی کرده‌است، مهم است. این عامل در نحوه ارزیابی و مجازات قانونی این رفتار تفاوت ایجاد می‌کند. در اقتصاد، محرک‌ها یا احساسات درنظر گرفته نمی‌شد. سپس، زمانی‌که برای دومین دوره دکترای خود در اقتصاد، در هاروارد شروع به تحصیل کردم، خوش‌‌‌‌‌شانس بودم که علاقه به اقتصاد رفتاری رو به افزایش بود. البته هنوز پذیرش گسترده نیافته بود و مشاورانم گفتند شاید بهتر باشد با پژوهش‌های اقتصاد رفتاری وارد بازار کار نشوم، اما شرایط به آرامی در حال تغییر بود. برای من، اقتصاد رفتاری واقعا تاثیرگذار بود چون واقع‌‌‌‌‌گرایی روان‌‌‌‌‌شناختی که برای پیش‌بینی‌های خوب و پیشنهادهای خوب سیاستگذاری نیاز داریم را تزریق کرد.

حال سعی می‌کنم از آن فراتر بروم. ما در اقتصاد کلاسیک انسان اقتصادی را می‌بینیم که کاملا در حال بهینه‌سازی است؛تمام اطلاعات را می‌گیرد و به تصمیم کامل می‌رسد. اقتصاد رفتاری آمد و گفت، خب، این غیرواقعی است. بیایید کمی واقع‌‌‌‌‌گرایی روان‌‌‌‌‌شناختی تزریق کنیم. بیایید بیش‌‌‌‌‌اطمینانی، مشکلات خودکنترلی و غیره را معرفی کنیم که همه اینها خوب بود.

اما اینجا هنوز چیزی گم بود: اگر انسان اقتصادی را شبیه کامپیوتر یا برنامه تصور کنید که مشکل موجود را کاملا حل می‌کند، اقتصاد رفتاری هنوز به‌نوعی سر و کار داشتن با انسان‌ها مانند رایانه‌‌‌‌‌ها بود. آنها اکنون نرم‌‌‌‌‌افزار معیوب یا شاید گاهی اوقات اتصال کوتاه بودند، اما هر طور که در ابتدا آنها را برنامه‌‌‌‌‌ریزی کنید-با بیش‌‌‌‌‌اطمینانی و غیره-آنها آن برنامه را برای بقیه عمر خود اجرا می‌کنند. دستور کار جدیدتر در مورد اثرات تجربه تاکید بیشتری می‌کند که انسان‌ها صرفا نرم‌‌‌‌‌افزار، چه معیوب و چه بدون نقص، نیستند. آنها موجودات زنده‌‌‌‌‌ای هستند که نفس می‌‌‌‌‌کشند. آنها در حین زندگی کردن، خود را با شرایط انطباق می‌دهند و دیدگاه خود را نسبت به جهان تغییر می‌دهند، پس چیزهای زیادی هست که ما اقتصاددان‌‌‌‌‌ها نه فقط از روانشناسی اجتماعی که برای امور مالی رفتاری، عالی بود، بلکه از سایر زمینه‌‌‌‌‌ها،از علوم اعصاب، روانپزشکی، غدد درون ریز و غیره یاد بگیریم. آدم‌هایی که بحران مالی یا پولی را پشت‌سر گذاشته‌اند و تجربه زخمی‌‌‌‌‌شدن از آن را دارند مغزشان دوباره سیم‌‌‌‌‌کشی شده‌است و تصمیم‌های متفاوتی خواهند گرفت. آنها به‌وقوع دوباره این نتیجه وزن بالایی خواهند داد، اما فکر می‌کنم چیزهای بیشتری برای یادگیری وجود دارد. برای مثال، روان‌‌‌‌‌پزشکان اعصاب به ما می‌گویند اگر در زمان بحرانی زندگی می‌کنید، اما احساس می‌کنید که «می‌‌‌‌‌توانید کاری در مورد وضعیت خودتان انجام دهید» – چیزی که آنها کنترل‌‌‌‌‌پذیری می‌نامند – در این‌صورت تمایل به بهتر عمل‌کردن پیدا می‌کنید. تمایل ندارید تحت‌تاثیر آن قرار بگیرید و آسیب‌‌‌‌‌دیده تلقی شوید. بنابراین شخصا بر این عقیده‌‌‌‌‌ام که شواهد محکمی در پزشکی، زیست‌‌‌‌‌شناسی، عصب روان‌‌‌‌‌پزشکی و علوم شناختی وجود دارد که آنطور که باید از آنها استفاده نکرده‌‌‌‌‌ایم. من ماموریت کوچکی دارم تا اقتصاددان‌‌‌‌‌ها، نه فقط اقتصاددانان رفتاری، را وادار کنم نگاه گسترده‌‌‌‌‌تری به این موضوع داشته باشند؛البته با اذعان به اینکه اقتصاد رفتاری، در دور اول، یک گام بزرگ ما را به جلو برد.

آیا استراتژی‌هایی وجود دارد که مردم برای غلبه بر اثرات تجربیات منفی خود و تصمیم‌گیری بهتر بتوانند استفاده کنند؟

بله، قطعا. برای مقایسه، اجازه دهید از راهبردی شروع کنم که بسیاری از سیاستگذاران و اقتصاددانان به آن باور دارند، اما بسیار کمتر از آنچه فکر می‌کردیم، نتیجه می‌دهد. آن استراتژی آموزش‌دادن به مردم است. همان استراتژی که من به‌عنوان یک استاد طبیعتا دوست دارم. قبلا فکر می‌کردم اگر فقط به مردم در مورد معمای صرف سهام و متنوع‌کردن دارایی‌ها آموزش بدهیم، آنها متوجه خواهند شد که باید پول خود را به‌جای گذاشتن در حساب‌های پس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انداز، یا بدتر از آن، حساب جاری و غیره، در یک صندوق کم‌‌‌‌‌کارمزد با تنوع گسترده قرار دهند و وضع همه آنها بهتر خواهد شد.

بنابر این تاکید روی سواد مالی است، اما تاکنون این فرآیند خاموش بوده‌است. هنوز هم فکر می‌کنم آموزش سواد مالی مفید و مهم است اما در مقایسه با تاثیر تجربیات شخصی با بازار سهام یا سایر ابزارهای مالی، کمتر از آنچه ما اساتید اغلب امیدواریم، موثر است. دانش نظری کمتر از آن چیزی که ما فکر می‌کردیم قدرتمند است. مردم ممکن است بر اساس اطلاعات عمل نکنند و این به‌خاطر اطلاعات نامتقارن، اصطکاک و عدم‌‌‌‌‌دسترسی به اطلاعات نیست. همه اینها وجود دارد و مرتبط است، اما حتی اگر دسترسی کامل به اطلاعات مربوطه داشته باشید، اگر آنها را درک‌کرده باشید، اگر آنها را پردازش‌کرده باشید، بازهم ممکن است بر اساس آنها عمل نکنید، مگر اینکه در عمل مشاهده ‌کرده‌باشید. پس پاسخ مستقیم‌‌‌‌‌تر من به سوال شما این است؛ اگر احساس می‌کنید به دلیل قرارگرفتن در معرض اطلاعات گذشته، تا حدی با سوگیری رفتار می‌کنید و می‌خواهید آن را برطرف کنید، بهترین توصیه این است که به آرامی خود را در معرض انجام عمل یا محیط جایگزین قرار دهید و شخصا نتیجه حاصله را تجربه کنید. با این روش مغز شما مجدد سیم‌‌‌‌‌کشی می‌شود. ما از علوم اعصاب فقط یاد نمی‌گیریم که تجربیات زندگی، مغز ما را دوباره سیم‌‌‌‌‌کشی می‌کنند و استنباط می‌کنند که پس از یک دوره تورم بالا، با دیدن افزایش قیمت‌ها ترسیده و عصبانی می‌شویم. ما همچنین می‌‌‌‌‌آموزیم که در طول زندگی، مغز ما انعطاف‌‌‌‌‌پذیری بالایی دارد؛شاید کمتر از زمانی‌که جوان هستیم، اما در طول زندگی سیناپس‌‌‌‌‌هایی را که دیگر به آنها نیاز نداریم هرس می‌کنیم و سیناپس‌‌‌‌‌های دیگر را تقویت می‌کنیم، بنابراین می‌توانیم «بر چگونه در مورد جهان فکر می‌کنیم» تاثیر بگذاریم. اگر بتوانیم خود را در موقعیت مناسب قرار دهیم، نه‌تنها از نظر فکری، بلکه تقریبا از نظر فیزیکی، درک می‌کنیم چرا نوع خاصی از تصمیم‌گیری نوع درستی است و سیم‌‌‌‌‌کشی خود را عوض می‌کنیم. اگر کسی واقعا از بازار سهام می‌‌‌‌‌ترسد و نمی‌خواهد به آنجا برود، ادبیات موضوع یادگیری مبتنی بر تجربه چیزی شبیه به رویکرد درمانی رفتاری شناختی پیشنهاد می‌کند، یعنی؛ فقط با 50 یا 100 دلار بیایید و آن را در صندوق کارمزد پایین با تنوع گسترده قرار دهید. در بدترین حالت، این ضرر زیادی نیست. بعد از یک سال، به گذشته نگاه می‌کنیم و می‌بینیم چه اتفاقی برای آن افتاده است و متوجه می‌شویم، آنقدرها هم ترسناک نبود و حتی در یک زمان بد بسیار خوب کار کرد. به این ترتیب، مغزمان را دوباره سیم‌‌‌‌‌کشی می‌کنیم و شاید به این نتیجه برسیم که برای داشتن ثروت بیشتر، دقیقا باید همین کار را بیشتر بکنیم.

در پژوهش اخیر خود، نتیجه گرفتید که تجربه رهبری یک شرکت در زمان بحران بزرگ باعث می‌شود مدیران‌عامل سریع‌تر پیر شوند. موضوع چیست؟

این به نگاه سطح بالای من مربوط می‌شود؛ از دگردیسی در آنچه اقتصاد به آن می‌پردازد و باید بپردازد. ذهن و بدن در طول زندگی به طرق مختلف تغییر می‌کنند. در پژوهش درباره اثرات تجربه، من بیشتر به این نگاه کرده‌‌‌‌‌ام که چگونه باورهای ما تغییر می‌کنند و چگونه تصمیمات مالی یا انتظارات تورمی تحت‌تاثیر قرار می‌گیرند، اما وقتی می‌‌‌‌‌گویم باید به ذهن و بدن نگاه کنیم، به‌معنای واقعی کلمه است. رهبری شرکت در دوره پر استرس بحران بزرگ، او را به فردی متفاوت و فراتر از صرفا اطلاعات بیشتر داشتن تبدیل می‌کند. در همکاری با افرادی از بخش علوم کامپیوتر ما، من در معرض یادگیری ماشین و شبکه‌‌‌‌‌های عصبی هم‌‌‌‌‌گشتی قرارگرفتم و با این زیرشاخه که به تشخیص چهره و یادگیری ماشین بصری نگاه می‌کند، آشنا شدم. فکر کردم می‌توانیم آن را برای تشخیص علائم استرس و پیری به‌کار ببریم. این ایده ما را بر آن داشت تا تصاویری از مدیران‌عامل قبل و بعد از بحران جمع‌‌‌‌‌آوری کنیم و نشان دهیم که مدیران واقعا در زمان بحران پیر می‌شوند. در یک بحران به حد کافی شدید- اگر تعریف معمول از مالیه شرکتی را درنظر بگیرم، بنگاه میانه در آن صنعت که 30‌درصد یا بیشتر کاهش قیمت سهام را تجربه می‌کند-باعث می‌شود مدیر آن یک سال ‌پیرتر به‌نظر رسد و این اثر بصری واقعا تاثیرات منفی بر سلامت می‌گذارد، درحالی‌که من نمی‌توانستم سطح کورتیزول یا ضربان قلب یا موارد مشابه را اندازه‌‌‌‌‌گیری کنم، توانستم اطلاعاتی در مورد طول عمر به‌دست آورم و چیزی که دیدیم این است که اگر یک سال‌پیرتر به‌نظر برسید؛ در واقع سریع‌تر پیر می‌شوید به این معنا که متاسفانه یک سال‌زودتر می‌‌‌‌‌میرید، بنابراین تقریبا یک به یک به طول عمر تبدیل شد.

امیدوارم با این مقاله بتوانیم این نکته را بیشتر تقویت کنیم که باید در مورد انسان‌ها با تمام زیست‌‌‌‌‌شناسی آنها فکر کنیم. ما چیزهای زیادی برای یادگیری داریم که به پیش‌بینی مسیرهای شغلی و تحصیلی مرتبط است و همه متغیرهای معمول بروندادی که ما اقتصاددانان به آنها علاقه‌‌‌‌‌مندیم.

الان روی چه چیزی پژوهش می‌کنید؟

قلمرو فیزیکی آنچه بحران‌‌‌‌‌ها بر سر شما می‌‌‌‌‌آورند چیزی است که به آن علاقه‌‌‌‌‌مند هستم و امیدوارم ژرف‌‌‌‌‌تر به آنها بپردازم. استرس‌‌‌‌‌زاترین جنبه آن چیست؟ عوامل استرس‌‌‌‌‌زای واقعی چیست؟ در یک پروژه مرتبط درباره مدیران‌عامل، ما می‌پرسیم چه نوع موقعیت‌‌‌‌‌ها یا تصمیم‌هایی باعث ایجاد این اثرات نامطلوب در بدن و سلامت شما می‌شوند؟ از نظر مدیران‌عامل، به‌نظر می‌رسد تصمیم اخراج‌کردن باشد. برای رهبر سازمان واقعا سخت است که مجبور شود بخش بزرگی از کارمندان خود را مرخص کند، به‌ویژه اگر مدت طولانی در شرکت بوده باشند. همچنین به موضوع تورم بازگردیم: تورم اخیر، نه فقط در آمریکا، بلکه در اروپا، توجه مرا به این موضوع جلب کرد که چگونه بخش‌های کم‌‌‌‌‌درآمد جمعیت از تورم تاثیر می‌پذیرند. اقتصاددانان هنگام بررسی تورم و انتظارات تورمی، معمولا به پیش‌بینی‌‌‌‌‌کنندگان حرفه‌‌‌‌‌ای و فعالان بازار که روی نتایج بازار تاثیر دارند، نگاه می‌کنند. جمعیت‌های کم‌‌‌‌‌درآمد کمتر بررسی می‌شوند، اما مطمئنا آنها افرادی هستند که افزایش قیمت نهایی در خواربارفروشی‌‌‌‌‌ها بیشترین تاثیر نهایی را برای آنها دارد.

من سعی می‌کنم تخمین بزنم که تورم تا چه اندازه بر رفتار مصرفی آنها تاثیر می‌گذارد. با گران‌شدن کالاها، هنوز چه چیزی می‌توانند بخرند؟ و چه چیزی می‌خواهند بپردازند؟ یعنی تاثیر تورم بر مخارج آنها به‌طور کامل یا تقریبا کامل از کانال محدودیت‌ها وارد می‌شود یا باورها هم نقش دارند؟ همچنین آیا عنصر غیراستانداردی در شکل‌گیری باور آنها وجود دارد؟ پژوهش‌های زیادی در مورد مصرف‌کنندگان با درآمد اندک، در مورد اصطکاک‌‌‌‌‌های تعدیل مصرف که می‌تواند نقش داشته‌باشد، وجود دارد، اما ترجیحات سوگیری حال و توجه محدود نیز می‌تواند نقش داشته‌باشد. ما به مجموعه داده نسبتا جدید از مصرف‌کنندگان کم‌‌‌‌‌درآمد دسترسی پیدا کردیم و از تورم اخیر به‌عنوان منبع نوسان استفاده می‌کنیم. یک نظرسنجی روی آن نمونه انجام دادیم تا بفهمیم چه عواملی در آن نقش دارند. تا اینجا، متوجه شده‌‌‌‌‌ایم که اول از همه، نه فقط محدودیت‌ها بلکه باورها هم مهم هستند و آنها با مشکلات در مدیریت بدهی در ارتباطند. افرادی که در مدیریت بدهی خود با مشکل مواجه هستند، به شکل غیرمنتظره‌ای به تورم واکنش نشان می‌دهند و نسبت به آنچه که داده‌ها می‌گویند باید انجام دهند، به سمت مصرف بیش از حد پیش می‌روند. این نشان می‌دهد که ممکن است برخی عوامل غیراستاندارد دخیل باشند که از همان آغاز آنها را در مدیریت بدهی با مشکل مواجه می‌کند. این چیزی است که نتایج اولیه نشان می‌دهد. امیدوارم در مورد این جامعه آماری و تاثیر تورم بر آنها اطلاعات بیشتری کسب کنم.

 

منبع: دنیای اقتصاد

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *